کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن عرب خالقی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

چهار چوب نگاهت به چهـار دیـواری          اگرچـه روز نـداری، هـمیـشه بیـداری

مکـیـده است تـوان تو را لب زنـجـیـر           برای دادن جان،خسته جان! توان داری


تـفـاوتی نکـنـد روز و شام در چـشمت           ز دست دشـمـن خود دائـماً در آزاری

بگو که غنچۀ خود را ز دست گل چینان          کجا به دست که ای باغبان تو بسپاری؟

دوبـاره روزه ای اما؛ ز کـیـنه ها گـشته           غـذای زهری دشـمن؛ برایت افطاری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ حرمت امام معصوم تغییر داده شد

مکـیـده است تـوان تو را لب زنـجـیـر          برای دادن جان، نـاتـوان! توان داری

موضوع ابیات زیردر کتب معتبر نیامده است و مستند نیست بلکه برعکس زیرا بر اساس اسناد تاریخی ( عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۸ ح ۱۰؛ امالی شیخ صدوق ص ۱۲۶ ح ۱۸؛ روضة الواعظین ص ۲۱۶؛ مناقب ابن شهر آشوب ج ۴ص ۳۱۸؛ بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۱۰ و دیگر کتب معتبر) هنگام افطار برای حضرت غذا می بردند و حضرت بلافاصله پس از اطعام مجددا به عبادت می پرداختند.جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید لذا ابیات زیر حذف گردید یا تغییر داده شد

زبـان روزه ای و بـاز هم زمـان اذان           به سـفـرۀ تـو شـده تـازیـانـه افـطاری

دوباره رفته ای ازهوش، دورتا دورت          مـلائـکـه همه سـیـنـه زننـد بــا زاری

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حصار پشت حصار آفتاب در زنجـیر          و صبر سجـده کند در کـجـاوۀ تـقـدیر

و سقف ابری زندان چقـدر کوتاه است          برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر


سیاه شب؛ پر از آوازۀ نماز کسی ست          صدای لـرزش زنـجـیرهای دامن گیر

صدای بال قنوتی که زخم ریزان است          زبـور آیـنـه هـایی که می شود تـکـثـیر

چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند          برای آن که بریزد به دامنش تـقـصیر

دوتکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف          که در محاصرۀ کـینه می شود تعـزیر

بهار مـوسـوی آشـفـتـه می شود در باد          و یک پـیـالـۀ مـسـمـوم می کـند تـأثـیر

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پر بسته بود وقت پریدن توان نداشت           حتی به خانه نیز؛ ز دشمن امان نداشت

خو کرده بود با غـم زندان خـود ولی           دیگر توان صبر در آن آشیـان نداشت


جـز آهِ زخم هـای دهـن بـاز کـرده اش           در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت

آنـقـدر زخـمی غـل و زنجـیر بود که           انـدازۀ کـشـیـدن یـک آه جـان نـداشـت

هر چند مـیـزبان تنش تـخـته پـاره شد           هرچند روی پـل بدنـش سایبان نداشت

دیـگـر تـنـش اسـیـر سُـم اسب ها نـشد           دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پر بسته بود... وقت پریدن توان نداشت         مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

موضوع ابیات زیر در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند نیست لذا حذف شد

زیر لـگـد صداش به جـایــی نمی رسیـد         زیر لگـد شکست و توان فـغـان نـداشت

با تـازیـانـه سـاخـت کـه دشـنـام نـشـنـود         دیگـر ولی تـحـمـل زخـم زبـان نـداشـت

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : قصیده

ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر          ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابنجعفر

ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی          هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر


با نـگـاه نـافـذت ای مـوسـی آل مـحـمـد          شدعصا دردست موسی اژدها موسی‌ ابن ‌جعفر

در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی          حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر

کـاظمینت از برای شـیعـیان و دوستانت         هم مدینه،هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر

شب که تاریک است وتنهایی چراغ تواست باتو          حلقۀ زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر

این عجب نبود که کوه ودشت وصحرا وبیابان          با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر

تا بود جانم بـه تن دست از ولایت بر ندارم          کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر

ناز بر فـیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد          خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر

عضوعضوم گر زهم گردد جدا صد بار بهتر          کز تو یک لحظه دلم گردد جداموسی‌ ابنجعفر

تربت وصحن وسرای تواست درشهر دل من          هردلی بر تواست یک صحن وسراموسی‌ ابن ‌جعفر

شُهـرت باب‌ الحوائج در امامان را تو داری          انس و جان آرند درکویت رجا موسی ابن جعفر

کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت          بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر

تو همان چشـم خدای ذوالجلالی کز نگاهی          خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر

دوست دارم کزدوچشم خویش درپای ضریحت          اشک ریزم بر توهرصبح ومسا موسی‌ ابنجعفر

دوست دارم گردنم در حلقۀ زنجیر باشد          تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر

دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم          تا بدانم با تو چون شد سال ها موسی ابن جعفر

کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده          در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر

کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو          تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر

تو همای قلـۀ نوری و زندانت قـفس شد          در قفس ماند ازتو مشتی پربه جاموسی‌ ابن ‌جعفر

با کدامین جرم بعد از سال ها حبس و شکنجه          سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر

چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر          گوشۀ زندان بدادی جان وگردیدی رهاموسی ابن جعفر

: امتیاز
نقد و بررسی

در دل تاریـــک زنــــدان زیــر ضرب تازیانه     بود خالی جـــای فرزندت رضا موسی ابن جعفر

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

مشـکـل گـشـای کـارهـا باب الحـوائج           ذکــر تـوسّـل های ما بـاب الـحـوائـج

دارد هوای شـیـعـه را باب الـحـوایـج           پیوسته می گوییم «یا باب الـحـوائج»


پر می کـشد دل های ما تا کـاظـمیـنش

امشب عجب دارد تـمـاشـا کـاظمینش

عیسای اهل البیت مـوسـای کلیم است           مانند بـابـایش کـریـم ابن الکریم است

بین دعـاهـایش غـریبه هم سهیم است           بابای سلطان خـراسـان از قـدیم است

دارد دمی مـثـل مسیـحـا کـظم غیظش

عبد خدا می سازد او با کـظم غیظش

از هر بـلایی شیـعـه ها را حفظ کرده           تحت لـوای خـویش ما را حـفظ کرده

در سینه اش عـلـم خـدا را حفظ کرده           اعـجـازهـای انـبــیـا را حـفـظ کــرده

با یک نگاهش زیر و رو شد بُشرحافی

مجذوب حُسن خُلق او شد بُـشر حافی

آری وقــار او وقــار دیــگــری بــود           اکـسـیـر عـلـم او عـیـار دیـگـری بود

هر احـتـجـاجش افـتـخـار دیگری بود           تـیـغ کـلامش ذوالـفـقـار دیـگری بود

مانند زینب، عمّه اش، مرد سخن بود

در هرسؤالی پاسخش دندان شکن بود

گلبـرگ های یـاس را پـژمـرده بـودند           از بس که آقا را شکـنـجه کرده بودند

پا را دگـر از حد فـراتـر بُـرده بـودند           رقـاصه ای را پـیـش او آورده بـودند

ذکر الهی را عـجب محسوس میگفت

«سبحانکَ»«قدّوس»«یا قدّوس» میگفت

یک بار نه ... بلکه هزاران بار افـتاد           در لـحـظـۀ بـرخـاسـتـن بـسـیار افـتاد

دسـتـش ز روی شـانـۀ دیــوار افــتـاد           آن لحـظـه یـاد مـادرش انـگـار افـتـاد

زنـجـیرها تاب و تـوانش را گـرفـتـند

یک عـدّه ای نامرد امـانـش را گرفتند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

از هر بـلایی شیـعـه ها را حفظ کرده           زیر عـبـای خـویش ما را حـفظ کرده

اینکه گفته می شود در آخرین باری که امام کاظم علیه‌السلام زندانی شدند چهارده سال طول کشید استناد روایی و تاریخی وجود ندارد بلکه تاریخ صحیح چهار سال است زیرا همانطور که در صفحات ۵۰۷ جلد ۲ اصول کافی و ص ۲۰۶ جلد ۴۸ بحارالانوار و ص ۱۵۳ ج ۳ منتهی الآمال هم آمده است هارون الرشید ملعون در سال ۱۷۹ هجری امام را دستگیر و از مدینه به بصره و سپس به بغداد تبعید و زندانی کرد و امام علیه‌السلام را در سال ۱۸۳ به شهادت رساند که مدت زندانی بودن چهار سال می شود! البته شاید بتوان گفت که مجموع زندان های متعددی که حضرت در ایام خلافت غاصبانه خلفای مختلف در مدت حیات پُر برکتشان رفتند چهارده سال بوده باشد که البته در این خصوص نیز تصریح تاریخی وجود ندارد. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

آقای مـا در کـنـج زنـدان چـارده سال           محروم از خورشید تابان چـارده سال

آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال           مثل هزاران سال بود آن چـارده سال

«خلّصنی یارب» گفتنش ازحد گذشته

پـیـداست در زنـدان به آقـا بـد گـذشته

در بیت زیر نیز مغایرت روایی وجود دارد زیرا در روایت آمده است کنیزی را برای امام فرستادند نه زن بدکاره ای را؛ جهت اگاهی بیشتر مراجعه شود به قسمت روایات تاریخی همین سایت

پا را دگـر از حـد فـراتـر بُـرده بـودند           بـدکـاره ای را پـیـش او آورده بـودنـد

مطالب مطروحه در بند زیر مستند نیست و مغایرت روایی وجود دارد لذا خذف شد؛ زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آقای ما در سینه اش دردی کهن داشت           هر شب نگهبانی پلید و بد دهن داشت

رنگ کبود و زخم هایی بر بدن داشت           از بس که زندان بان او دست بزن داشت

صبرش به زیر تازیانه ها محک خورد

مانند زهرا مادرش خیلی کتک خورد

در بند زیر نیز ضمن اینکه مغایرت روایی وجود دارد شأن و جایگاه اهل بیت هم متاسفانه حفظ نشده است لذا حذف گردید. همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید؛ ، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید

یک تـخـتــۀ در عهده دار بردنش بود           هر چند که زنجیرها دور از تنش بود

امـا هـنـوز آثــار آن بر گـردنـش بـود           شکـر خـدا که بـر تنش پیـراهنـش بود

دیـگـر سـر او زیـر دست و پـا نیـفتاد

بر دخـتـر او چـشـم خـیـلـی هـا نیفـتاد

زبانحال امام کاظم علیه‌السلام هنگام شهادت

شاعر : حسین قربانچه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خـورشیــد آسـمـان سیـه چـالـهـا منـم            یـوسف تـرین مـسـافـر گــودالـها مـنـم

شــیــرازه مـحــول الاحــوالـهـا منــم            مـوسی ترین کـلـیم، در این سـالها منم


دارم شـبـانـه روز، مـنـاجات می کنم

بر حال و روز خویش مباهات می کنم

این چند ساله زار شدم، خون جگر شدم            کنج قـفـس فـتـادم و بی بال و پر شدم
دور از وطن اسیر شدم، خون جگر شدم            معصومه را نـدیـدم و دلتـنگ تر شدم
یـاد مـدیـنــه و پــدر و مــادرم بخـیـر

یـاد پــدر صـدا زدن دخــتـرم بخـیـر
اینجـا نمی رسد به کسی نـاله های من           
از ردّ پـا پُـر است، بهشت عـبـای من
مثل جـنین در شکم است، انحنای من            زیـر فـشـار خرد شده دست و پای من
دیگـر دعـای من شده خـلّـصنی یا اله

مردن دوای من شده، خـلـصنی یا اله
چـندیست از خـدا طلب مرگ دارم و           
خـون جـگـر ز حنـجـره بالا میارم و
در زیـر تـازیـانـه یـک نــابـکــارم و            سر را میان زانوی خود می فشارم و
فــریــاد می زنــم نـفـســم بــنــد آمده

باشد بزن، ولی به کـسی ناســزا مده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

این چند ساله زار شدم، در به در شدم             کنج قـفـس فـتـادم و بی بال و پر شدم

تـنـها دعــای من شده خـلّـصـنی یا اله            مـردن دوای من شده، خـلـصنی یا اله

ابیات مثل ابیات بند زیر جدای از اینکه استناد تاریخی محکمی ندارد شایسته شأن امام نیز نمی باشد علی الخصوص که از زبان امام هم گفته میشود. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید.

در زیر این شکنجه و این حلقه قیود               کاری که باب میل دلم بود،سجده بود
اما میـان زمــزمـه ها سنـدی یـهـود               می کرد صورت من دلخسته را کبود
ای وای از ضمخـتـی انگـشـتـهـای او

شد پاره گونه های من از مشتهای او

سندی مرا به ورطه تحقیر می کشد         جـسـم مرا به حلقه زنجـیر می کشد
با ترکه ای که هیبت شمشیر می کشد        آنقـدر می زند که سرم تـیـر می کشد
این چند روزه درد سرم بیشتر شده
قــوس کـمـانی کـمـرم بـیـشـتر شده

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

آهـسـتـه گـذاريد روی تخــتـه تـنـش را           تــا مــيــخ اذيّــت نـنـمـایــد بــدنـش را

اصلاً بگــذاريــد رويِ خـاك بـمـانـد...           زشت است بيارند غـلامـان بـدنـش را


ايـن مـــرد الــهــی مـگــر اولاد نـدارد           بُـردنـد چرا مثل غـريـبـان بدنـش را؟!

اين مرد نـگـهــبـان كه حـيـا هيچ ندارد           بد نيست بگـيـرد جـلوی آن دهـنـش را

اين هفت كفن، روضۀ گودال حسين است           ای كـاش نــيــارند بـرايـش كـفــنش را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....،  ضمن اینکه بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون به گونه ای عمل کرده بوده و زهر به حضرت خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر میکرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت میدادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، ؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید.

آهسـتــه گـذاريد روي تخــتـه تـنـش را          تــا مــيــخ اذيّــت نـنـمــایــد بــدنـش را

اين ساق به هم ريخته كِتمان شدني نيست       ديـدنـد روي تخته ي در، تا شدنـش را

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای شام تیـره با مـه انور چـه می کنی؟           با اخـتران منـظـره گستر چه می کنی؟

گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین           بـا آفـتـاب صـبـح مـنـور چـه می کنی؟


ای روزگار تیـره به هم داده ای جهـان           مبهوت مانده ایم که دیگر چه می کنی!؟

زنجـیـر روسـیـاه چرا حـلـقـه می شدی           هان ای قفس به دور کبوترچه می کنی؟

حالا سرت به دامن مادر رسیـده است           یـاس کـبـود بـاغ پـیـمـبـر چه می کنی؟

گـودال قــتــلـگـاه چرا ایـنـچـنـین شـده           هان ای سکینه با تن بی سر چه می کنی؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید؛

ای صاحب سریر امــان دادن بـهشـت           بر روی تخته پاره ای از در چه می کنی؟

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقـتـی زبـان عـاطــفه هـا لال می شـود           زنـجـیـرهـا در آیـنـه ات بـال می شـود

در فصل گل بهار تو از دست می رود           بر شاخه مـیوه های تو پامـال می شود


دیگـر کسی ز نـالـه ات آهـی نمی کـشد           در این سـیـاه چـال صدا چـال می شود

آقا سنان سبـز سیادت به دوش تـوست           غل ها به روی شـانه تا شـال می شود

همواره مرد، زینتش از جنس دیگری ست           زنجـیرها به پـای تو خـلخـال می شود

دشمن به قـصد جان تو آمـاده می شـود           این طرح در دو مرحله دنبال می شود:

شعـرم بـدون ذکـر مـصیبت نـمی شـود           حـالا گـریـز روضه گــودال می شـود

دعواست بر سر زره و جامه و سری           دارد مـیان معـرکـه جـنجـال می شـود

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آه هر چند غـل جامعه بر پیکــر داشت           بر تنـش بـاغ گـل لاله و نیلـوفر داشت

مثـل گـودال دچـار کـمی جـا شـده بـود           فرقش این بود فقط سایۀ بالا سر داشت


زحـمت چکمـۀ سنگین کسی را نکشید           یعـنی پـامـال نـشد تا نـفـس آخـر داشت

لطف زنجیرهمین بود که عریان نشود           هرچه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت

دختری داشت ولی روسری اش دست نخورد           دختری داشت ولی دختر او معجر داشت

یک نفـر کشته شد و هـفت کفن آوردند            پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت

الـســلام ای بــدن بی کــفــن کــربـــلا            سـورۀ یـوسـف بـی پــیـرهـن کـربـبـلا

: امتیاز

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت           از بال من شکـسته تـرین آفرید و رفت

خـون گـلـوی زیر فشـارم که تازه بود            با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت


بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت           وقتی صـدای بندگی ام را شنید و رفت

راضی نشد به بالـش سختی که داشتـم            زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظـلمـتی که بـود            با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

روزم لگـد نخـورده به آخر نمی رسـید            با درد بود اگرشب و روزم رسید و رفت

دیـروز صبـح با نـوک شـلاق پـا شـدم            پلکم به زخم رو زد و درخون طپید و رفت

تابـوت از شکـستگی ام کار می گـرفت            گاهی سـرم به گوشۀ دیـوار می گرفت

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رحمان نوازا نی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

می خواستند داغ تو را شعـله ور کـنند            وقتی که سوختی همه را با خبـر کنند

می خـواستـند دفن شوی زیر خـاک ها            تا زنـده زنده از سر خاکت گـذر کنند


می خواسـتــند شـام غـریبان بـپا کـنند            تا بچه های فـاطـمه را در به در کـنند

از ناسزا بگو که چه آورده بر سـرت            می خواستند باز تو را خونجگـر کنند

زنـجـیـر دست شـمـا بـسـتـه بـاشـد و             مثـل مـدیـنه، فـاطمه ات را سپـر کنند

قـوم یهـود را به مصافـت کـشیـده انـد            تا تـازیـانـه هـا به مـراتـب اثـر کـنـنـد

حالا بـیا بگـو که مـلائک یکی یـکی             فکری برای این تن بی پال و پر کنند

این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند            وقتش رسیده است به آنجا سـفـر کنند

: امتیاز

زبانحال امام کاظم علیه‌السلام هنگام شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات قالب شعر : غزل

در میان هلهـله سوز و نوا گم می شود           زیر ضرب تازیانه ناله ها گـم می شود

بس که بازی می کند زنجیرها با گردنم           در گلـویم گریه های بی صدا گم می شود


در دل شب، بارها آمد نمازم را شکست           در میان قهقه صوت دعـا گـم می شود

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم           وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش           راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم           آه، درسینه به ضرب بی هوا گم می شود

از یهودی ضربه خوردم خوب میدانم چرا           گوشـوار بچه ها در کـربلا گم می شود

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند           ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند

سرشک غربتش روان نوا زند ز نای جان           نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند


به پیکرش نشانه ها، به سینه اش ترانه ها           که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند

به دستها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش           چه می شود که قاتلش ز فاطمه حیا کند

فتاده در ملالها، به عـشق شـور و حال ها           در آن سـیـاه چـال ها، خـدا خـدا خدا کند

فـتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا           بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟

بخاک بی کسی سرش،کسی نبود در برش           کجاست تا که دخـتـرش، اقامه عـزا کند

اثر نمانـده از تنـش، دلا بـرو به دیدنش           بگو عدو زگردنش، غلی که بسته واکند

به هردلیست ماتمش، شکسته کوه را غمش           عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند

: امتیاز